و آن هنگام كه برادران يوسف از كرده¬ي خويش پشيمان شدند، به نزد پدر آمده، طلب بخشش كردند كه پدرجان! براي ما استغفار نما؛ ما خطا كاريم؛[1]اما من پدري را سراغ دارم كه پيش از خواست ما برايمان استغفار مي¬كند.
پدر جان! مي¬دانم كه چقدر دلت را شكستم؛ چقدر تنهايت گذاشتم؛ چقدر از يادت بردم و چه بي وفا فرزندي بودم برايت. به هركسي فكر كردم جز به تو؛ به ياد هر كسي بودم جز تو و فراموش كردم كه: «اَلقَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْكِنْ حَرَمَ اللهِ غَيْرَ اللهِ»[2]: «قلب حرم خداست و نبايد كسي را جز او در آن راه داد.»
و فراموش كردم كه: ﴿ ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَينِ في جَوفِهِ...)[3]
و شنيدم كه براي شيعيانت استغفار مي¬كردي كه خداوندا! از تقصير شيعيان ما بگذر كه آنان به اتكاء محبّت و ولايت ما گناه مي¬كنند. خدايا! اگر گناهانشان در رابطه با توست، تو از آنان چشم پوشي كن كه ما (از آن¬ها) راضي شديم ... . [4] و من باز حرمتت نگاه نداشتم؛ اما پدرم! تنها ياورم! تو خود خوب مي¬داني كه من جز تو كسي را ندارم؛ اگر هر خطا و اشتباهي نمايم، باز هم فرزند توأم!
فرزندي كه به جرم و خطايش از خانه¬ بيرون كرده باشند، شب هنگام راهي جز بازگشت به منزل پدر ندارد.[5]
من هم جز خانه¬ي تو پناهگاهي ندارم و با هر خطا و اشتباهي دوباره بايد به سوي تو بازآيم؛ اما...
خدايا! از تو مي¬خواهم كه ياري¬ام كني تا قدرش بشناسم و حرمت¬اش نگه¬دارم و با نيّتي صادقانه به سويش گام بردارم و خود را در آغوش پر مهر و پدرانه¬اش بيفكنم ... آمين!
[1]سوره يوسف/ آیه 97
[2]بحارالانوار ج67/ ص 25
[3]سوره احزاب/ آیه 4 ﴿ خدا درون كسي دو قلب قرار نداده! ﴾
[4] سيد بن طاووس فرموده كه سحرگاهي در سرداب مقدس سامرا صداي حضرت صاحب الامر عليه السلام را شنيدم كه آن جناب مي فرمود: ... (عبارات متن نقل به مضمون است)؛ نقل از كتاب شريف نجم الثاقب، باب هفتم، حكايت نوزدهم.
گاهي انسان به واسطه ي كثرت گناهان، قصور مي كند كه من روسياه اگر رو به امام عصر عليه السلام كنم و توبه نمايم، آن حضرت هيچ به من نظر نكند؛ حال آن كه اين مطلب خود از حيله هاي شيطان است. انسان در هر حالي كه باشد، خوبست به خانه ي پدرش باز گردد و از او عذر خواهي بكند، و هيچ پدر مهرباني نيست كه فرزند پشيمانش را به خانه راه ندهد!