شرح مراتب طهارت-مجلس بیستم و هفتم
سِرّ انسان و اشتقاق اين مرتبه از آيات قرآني مرتبه بالاتر از روح و حقيقت انسان را «سرّ انسان» تشکيل مي دهد. اما اصطلاح سرّ در عرفان براي مرتبه اي از مراتب باطني انسان، از قرآن گرفته شده است که در آيات قرآن کريم آمده: «خداوند به سِرّ شما آگاهي دارد.» چه اينکه لفظ نفس، روح و عقل نيز براي انسان، در قرآن آمده است. لفظ خفي هم در قرآن آمده است که خداوند مي فرمايد: «يعلم خائنه الاعين و ماتخفي الصدور» [۱] يعني خداوند به نگاه خيانت چشم خلق و آنچه که در دلهايشان است آگاهي دارد. مرتبه خفي نفس انساني مقامي است که انسان در آن مرتبه گمان ميکند کسي جز او از اندوخته هاي وي باخبر نيست اما خداوند مي فرمايد: اينطور نيست، من از آن مخفي گاهها نيز خبر دارم.
در بين عرفا تعبدي وجود دارد که موجب مي شود ايشان اصطلاحات خود را هم از الفاظ قرآني و روايي اخذ کنند برخلاف فلاسفه که بيشتر الفاظ را از خودشان جعل مي کنند. اگر چه در فلسفه نيز الفاظي از قرآن و روايات گرفته شده است. اما عارف بيش از فيلسوف تعبّد به اخذ اصطلاحات از کلمات قرآني و روايي دارد چه اينکه تعبّد عارف به انجام احکام شرعيه قويتر و سابقتر از تعبّد فيلسوف به احکام شرعيه است يعني در حقيقت، عارف ابتدا عبوديتش را در پيشگاه الهي تثبيت کند و بعد براي رسيدن به مرحله شهود عبوديتش، در مسير به راه مي افتد ولي حکيم زود متعبد نمي شود و مي گويد: اول بايد برهان و استدلال اقامه کنيد اگر توانستيد آنگاه مي پذيريم در حالي که عارف از همان اول واقعيت وجود را مي پذيرد و متعبد مي شود. تا ان شاء الله در مسير انساني خود به شهود حقايق منطوي در موجودات نائل شود.
جناب محقق قيصري در شرح فصوص قيصري مي فرمايد که: ما در عرفان نيازي به اقامه برهان نداريم. زيرا عرفان مرحله شهود انساني است و در آنجا انسان، خود همه چيز را مي بيند. منتهي براي اينکه دست حکيم را بگيريم و ايشان را از مرحله دليل و برهان به مرحله عرفان و شهود، راه دهيم مجبور ميشويم که رنج برهان و استدلال را بر دوش کشيم و حرفهاي خود را برهاني کنيم تا از اين طريق به حکيم نداي «تعالوا» داده باشيم. لذا اهل عرفان آنچنان متعبدند که مي گويند تمام سعي و کوششمان را مي کنيم تا هر آنچه در قرآن و روايات آمده را مشاهده کنيم.
شهود انزال آيات قرآني در مرتبه سِرّ در سوره بقره بعد از بسم الله الرحمن الرحيم اولين آيه، حروف مقطعه «الم» است. يعني بر اساس بسم الله الرّحمن الرّحيم، کنز و گنجهايي در «الم» نهفته است که در اين باب مي خواهيم چند تا از اين گنجها را مکشوف سازيم.
حضرت آقا مي فرمودند: وقتي که قرآن مي خواست نازل شود هر سوره اي که در آن حروف مقطعه بود ابتدا از راه دور اين حروف به صورت کشيده ميآمد به طوري که از ابتداي عالم شروع مي شد و تا انتهاي آن ختم مي شد. يعني مثلاً در سوره بقره ابتدا «الف» به صورت کشيده، «لام» به صورت کشيده و «ميم» به صورت صوت و نغمه اي کشيده مي آمد و کل نظام وجود را همين يک نغمه ميگرفت و پر مي کرد. اين صدا ابتدا خيلي ضعيف به گوش مي رسد اما بعد کم کم قويتر و قويتر مي شود و هنگامي که صوت و نغمه ميم به اتمام رسيد ناگاه ميبيند کل 286 آيه سوره بقره براي انسان مکشوف شده است. همچنين نزول تمام سوره هايي که در ابتدا آن حروف مقطعه است به همين شکل مي باشد يعني مطابق با هر سوره اي وقتي اين نغمه شروع مي شود و به انتها مي رسد متن سوره در شخص پياده مي شود. که حضرت آقا لحن خاص آن نغمه را در ميآوردند و از اينجا معلوم بود که ايشان صداي اين نغمه را در مرتبه سرّ خود چشيده و يافته اند و خودشان آن تمثلِ تنزل قرآني را داشته اند و ديده اند که وقتي قرآن بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل مي شد چگونه در او پياده مي گشت.
آري نفس مجرد است و مکان و زمان ندارد و لذا اشکال کسي که مي گويد: «قرآن براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در 1400 سال قبل نازل شد و بعد از گذشت آن زمان هيچ کس نمي تواند ادعا کند و بگويد که قرآن به چه نحوي براي حضرتشان نازل شده است» با اين اصل دفع مي شود، اين است که باب هفدهم دفتر دل معناي بسيار سنگيني را داراست. و دقّت در حقايق مندرج آن انسان را در مبحث سِرّ از مراتب باطني وجودي انساني کمک مي کند.
مراتب وجودي قرآن در رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم غرض اينکه عرفا مي گويند: ما وظيفه داريم هر آنچه را قرآن و روايات گفته اند بچشيم و مشاهده کنيم. مثل يک مفسر به تفسير آفاقي قانع نمي شويم که فقط چهار کتاب تفسيري ديگران را ببينيم و بعضي از نظرات را رد کنيم و در آخر هم نظر شخصي خودمان را بيان کنيم. ما کاري نداريم که اين آيه در فلان روز و فلان حادثه جنگي نازل شد بلکه خود مي خواهيم حقيقتاً مرتبه تنزل و انزال قرآن را مشاهده کنيم تا معني واقعي انزال را بيابيم.
البته بايد به اين نکته نيز توجه داشت که ممکن است هر کسي مطابق با استعداد و توانايي خودش بدون داشتن استاد طيّ طريق نموده اي به اين حقائق دست يابد و خودش هم توجهي به آنها نداشته باشد. که اين بي توجهي و بيعنايتي به حقايقي که رو کرده موجب مي شود کم کم دريافت اين حقائق نيز منقطع شود. به هر حال اين قوه نزول قرآن در نهاد همه ما قرار داده شده است.
قرآن يک کتاب اعتباري نيست، تا بگوييم ۱۴۰۰ سال قبل بر پيامبر نازل شده و ما فقط به همين اندازه که در مسائل شرعيِ خود از آن بهره اي بگيريم از قرآن استفاده مي نمائيم بلکه حقيقت امر اين است که ما بايد در مقام تجرد نفس ناطقه خودمان قرآن را بيابيم. و همانطور که قرآن بر پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم به انزال دفعي نازل شده بر ما نيز نازل شود. گر چه ممکن است به انزال تدريجي هم براي انسان قرآن نازل شود. همانند اينکه انساني در خواب ببيند مشغول قرآن خواندن است اين خواب صرفاً به همين اندازه تعبير نمي شود ايشان در بيداري فرد قرآن خواني است و همانطور که انسان بسياري از چيزهايي را که روزانه با آنها درگير است در خواب مي بيند، قرآن خواندن خود را نيز خواب ديده است. نه خير! اين خود به يک معني تنزل قرآن بر شخص است. يعني همانطور که بر جان خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم حقائق را به تنزل اجمالي دفعي و به صورت يکبارگي مي دهند به اين شخص نيز اينگونه مي دهند. خلاصه اين شخص بايد ارتباطي با جان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم برقرار کرده باشد تا بتواند در خواب قرآن بخواند چون حضرت آقا فرمودند: قرآن در بينه محمّديه صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده است.
چون تمام مراتب وجودي پيغمبر طهارت داشت ايشان تمام حقائق قرآن را به صورت صاف و زلال در تمام مراتب وجودي خود مي گرفتند. پس حقيقت قرآن در عالم عقل جناب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم موجود است که اين عالم عقل نظام طبيعت به عنوان يک شأني از شئون عقل پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم است. زيرا عقل ايشان مثل عقل ما جزئي نيست که مثلاً يک مطلبي به ذهن ما مي رسد و به ذهن پنجاه نفر ديگر نمي رسد بلکه عقل جناب رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم آنچنان وسعت دارد که کليه عقول همه شأني از شئون عقل او هستند. حال که قرآن در مرتبه عقل پيامبر موجود است پس هر کسي که به هر نحوي با قرآن ارتباط برقرار کند در حقيقت با مراتب وجودي قرآن در خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مرتبط شده است. حتي ديدن کساني هم که فقط چشمشان به خطوط قرآن افتاده همانند افرادي که خواندن قرآن را بلد نيستند اما چشمشان به نوشته ها مي افتد، يک نحوه ارتباط است با چشم برزخي جناب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم که به قرآن ناظر است. و اگر هم کسي در خواب قرآن را مس کند به همين اندازه، مسکردن جناب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را ادراک کرده است و... پس در حقيقت راه ارتباط برقرار کردن با پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم خود قرآن است که: «ان هذا القرآن يهدي للتي هم اقوم» [۲] ما پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم را خلاصه نمي کنيم در يک جسم چند کيلويي که از مادري متولد شده است و کم کم بزرگ شد و احياناً چهار تا خواب خوشي ديد و چند تمثلي هم داشت و... بلکه ما معتقديم تمام کلمات وجودي عالم شأني از شئون پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است که از او تعبير به حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم مي کنيم. و هر چه خير است و کمال است در حقيقت، جلوه اي از ذات محمد صلي الله عليه و آله و سلم است.
نحوه خواندن قرآن حضرت آقا بارها در درسهايشان مي فرمودند:
«هر وقت قصد کرديد قرآن بخوانيد ابتدا تصور کنيد در مقابل پيغمبر نشسته ايد و در نزد ايشان مي خواهيد قرآن بخوانيد.» که اگر شما نحوه نگه داشتن و خواندن قرآن حضرت آقا را در مجالس ختم ديده باشيد، که تصديق مي فرمائيد ايشان هيچ وقت قرآن را روي زانو نمي گذارند بلکه به حالت قنوت به دستشان مي گيرند و دو زانو مي نشينند و کانّه در خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي خواهند قرآن بخوانند گويا در يک جلسه قرآني تمام نظام عالم در خدمت پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم حضور يافته اند و رئيس اين جلسه هم جناب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است. او به حاضرين مي گويد قرآن بخوانيد تا ببينم درست ميخوانيد يا نه؟ يا بالاتر، ما قرآن مي خوانيم تا در پيشگاه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم معناي آنرا بيابيم. خيال آنرا بفهميم، بدانيم روح قرآن چيست؟ عقل قرآن چيست؟ سرّ آن کدام است؟ قلب قرآن چيست؟ و... چه خوب است که انسان هميشه به اين شکل قرآن بخواند. گر چه ممکن است بعد از مدتي خسته شود و کتفهايش درد بگيرد و حتي اين درد به کل اعضاي بدن او سرايت کند اما خود اين مي تواند يکي از راههاي تطهير نفس انساني باشد.
بعضي از عزيزان نامه مي نويسند که گاهي اوقات انسان خوابي مي بيند و از خواب برمي خيزد اما به محض بيدار شدن متوجه مي شود که بدنش بسيار کوفته و خسته شده است. چه بسا ممکن است قبل از اين حال، خواب خوشي هم ديده باشد. بايد توجه داشت که خوابها از اعتقادات انسان شکل مي گيرند. اعتقادات ايماني در خواب خود را به صورت صور ملذّه خود را به شما مي نمايانند که بعد از خواب خود را بسيار مبتهج و خوشحال مي بينيد و احساس مي کنيد در آرامش قرار داريد و اين نفس شماست که از خوش بودن اعتقادات شما تکويناً خبر مي دهد. گاهي هم عکس قضيه است. شخص خواب خوشي مي بيند اما وقتي بيدار مي شود خود را گرفته و منقبض مي بيند معلوم مي شود نفس او براي بدست آوردن حقائق زحمت زيادي کشيده اما به نسبت رنجي که برده حقائق زيادي برايش حاصل نشده است و بدين ترتيب به قبض مي افتد مثل کشاورزي که از بهار تا پائيز، صبح تا غروب کار کند و زحمت بکشد و در پائيز به جاي اينکه مثلاً صد خروار برنج درو کند ده خروار بدست آورد لذا ناراحت مي شود که ما امسال جان به لب آورديم و همين مقدار کسب کرده ايم بيننده خواب نيز همينطور است تا هنگاميکه در خواب بود نمي دانست که بدن او براي بدست آوردن حقائق چه زحمتها کشيده است لذا وقتي بيدار مي شود بدن خود را خسته و کوفته مي بيند و در مقابل، نتيجه زيادي هم از رنج خود مشاهده نمي کند. در نتيجه، نفس ناراحت مي شود و قهر مي کند. بهانه گيريهاي او باعث مي شود که بر بدن فشار وارد آيد و در قبض و گرفتگي بيفتد. نيکو است که انسان در اينجا عبد شکور باشد که ان شاء الله آن درد و رنج در بدن وي کارساز خواهد بود.
مهم آن است که تقدير نظام هستي بر اين بوده که او همين مقدار بدست آورد و شخص نبايد بيش از آن مقدار گِله کرده و در مقابل خداوند طلبکار باشد.
مثال ديگر اينکه شما در بيداري نخواهيد توانست بدون اراده بدن خود را حرکت دهيد اما در خواب مي بينيد که ميخواهيد پا روي پله اي بگذاريد اما ناگهان پايتان روي دو پله پايينتر مي رود و آنچنان در خواب مي پريد که در بيداري هيچ وقت نمي توانيد چنين پرشي داشته باشيد. در يک لحظه سراسر بدنتان با ترس خاصي به لرزه درميآيد در حاليکه هنگام بيداري اراده شما باعث ميشود که همه رگها و استخوانها و مفاصل در اختيار شما باشند. اما وقتي مي خوابيد هيچ اراده اي براي حرکت کردن نداريد. لحظه اي که از خواب مي پريد مي بينيد تمام ذرات وسلولهاي بدن شما مي خواهند از هم جدا شوند. نتيجه اين پرش در خواب، خستگي و کرفتگي بدن خواهد بود که حضرت آقا در قصيده شقشقيه ديوان مي فرمايند:
تو خواهي رد کن وخواهي قبولش
دو ماهي داشتم درد مفاصل
به راستي اين چه حقيقتي است که پس از رو کردن به انسان موجب دو ماه درد گرفتن مفصلها مي شود. و لذا فرموده اند: «لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله» [۳] اگر قرار بود قرآن آنگونه که بر پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نازل شده بر کوه نازل شود کوه متلاشي مي شد. تصديق مي فرمائيد که شما اگر بخواهيد مثلاً کوه دماوند را خرد و متلاشي کنيد از جنبه زماني بسيار طول خواهد کشيد تا با وسايل گوناگون بتوانيد آنرا خرد نمائيد اگر عارفي يکي از حقائق جانش را در بياورد و به کوه بزند در يک آنْ آنرا متلاشي خواهد کرد.
حضرت آقا فرمودند: بعضي از مردم در يک جلسه وعظ و خطابه اي ميروند و چهار تا حرف مي شنوند و بعد دلشان مي خواهد مکاشفه اي برايشان پيش آيد، در حاليکه خبر ندارند اگر آن حقيقت بخواهد رخ بنمايد همه را خرد مي کند. روزي چند نفر از مسئولين به خدمت حضرت آقا رفته بودند. يکي از اينها موقع رفتن رو کرد به آقا و گفت: اگر اوامري داريد بفرمائيد، آقا فرمودند: برو دنبال کارت، مگر تو مي تواني اوامر مرا انجام دهي. من اگر به کوه دماوند امر کنم لِه مي شود، تو کجا مي تواني امر مرا گوش کني؟!
حضرت آقا در باب يازدهم دفتر دل (ص 325) مي فرمايند:
به قــرآن آشنــايي آنچنــانــم
کـه خـود يکــدوره تفسيـــر آنـم
نه تفسيــر عبـارات و ظواهــر
که ساحل بين در آن حد است ناظر
به تفسيري که باشد انفسي آن
کـز آفــاقي فــزون باشــد بسـي آن
مهم اين است که اين مسير بايد ذره ذره و پله پله طي شود تا انسان کم کم قوي شود. مثل نوزادي که اول بايد شير بخورد و بعد که قوي شد از غذاي معمولي استفاده کند. و چه بسا افرادي که به علت افراط در اين مسير جان خود را از دست دادند يا سر از کفر درآوردند و يا بعد از مدتي از خدا خواسته اند که ديگر به آنها عطايي نکند زيرا مي بينند اگر چنين پيش بروند از بين مي روند.
«قال رب ارني انظر اليک قال لن تراني و لکن انظر الى الجبل فان استقر مکانه فسوف ترآني فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خر موسي صعقا فلما افاق قال سبحانک تبت اليک و انا اول المؤمنين» [۴] وقتي موسي از خداوند خواست که خود را به او نشان دهد تجلي خداوند بر کوه تابش کرد و آنرا متلاشي ساخت و موسي و يارانش همه بيهوش شدند. اينگونه خواستند به او بفهمانند؛ اي موسي! ديگر ديدن ربّ پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم را تقاضا نکن. ما همين اندازه که مقداري از ربوبيّت خود را براي تو، نمايانده و متجلي ساختيم از هوش رفتي، پس چگونه مي تواني خدا را آنگونه که براي پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم هست مشاهده کني؟ البته کسي هوس ممدوح را منع نمي کند اما هوس داشتن هم بايد طوري باشد که شخص در مرتبه واقع از عهده اش برآيد.