ماه و خورشید
سحر از مکّه، خورشیدی بر آمد
که رویش تا ابد، روشنگر آمد
ظهور رحمه للعالمین شد
که رحمت، ما سوی را در بر آمد
شب میلاد آن توحید گویا
که ذات کبریا را مظهر آمد
به هر بتخانه، بشکستند بت ها
تو پنداری خلیل دیگر آمد
شد آتشخانه ی زرتشت خاموش
که روز جلوه ها ی داور آمد
شکست طاق کسری کرد فریاد
که خورشید عدالت گستر آمد
پس از قرنی ز نورش تافت ماهی
که از مهر فلک، روشن تر آمد
ز اسلامند این دو ماه و خورشید
که این مکتب ز هر مکتب سر آمد
یکی سرچشمه ی جوشان کوثر
یکی آیینه دار کوثر آمد
یکی پیغمبر خاتم، محمّد
یکی روح امامت، جعفر آمد
یکی سرکوب دولت های باطل
یکی بر مذهب حق، سرور آمد
همان راهی که احمد، کرد آغاز
امام صادق آن را رهبر آمد
سعادت، باد ارزانی کسی را
که این دو رهنما را یاور آمد
دریغا ملّت قرآن، که از جهل
به ارزش های خود ناباور آمد
چنان رقصید از ساز جدایی
که محو دشمن غارتگر آمد
ز خواب جهل خود سر بر نکرده
که او را خصم صهیون بر سر آمد
یهود خیبری، بر غارت او
به جبران شکست خیبر آمد
الا ای آیت رحمت محمّد
که از هر کس مقامت برتر آمد
به حال امّت مضطر دعایی
گه امّن یجیب المضطر آمد
«مؤید» آبرویی را که دارد
از آن دارد که خاک این در آمد
سیّد رضا «مؤید»