10. عاشق نمايانِ دنياخواه
برخي، ائمه و امام زمان را صرفاً براي دنيا و منافع آن و رسيدن به جاه و منصب ميخواهند. حتي اگر براي ظهورش دعا ميكنند، صرفاً براي خويش و مطامع دنيوي است[1] و اگر امام، بنا به دلايلي، به آنها توجه نكند، با امام به دشمني برميخيزند كه طلحه و زبيرها در طول تاريخ بسيار بوده و خواهند بود. اما آنچه به عنوان آسيب در اين جا مطرح ميگردد و بيشتر حالت عمومي دارد، نگاهي است كه بسياري نسبت به امام دارند. توسّل به امام و خواستن حوايج دنيوي و واسطه ساختن امام به درگاه پروردگار عظيم، امري است صحيح و مورد تأكيد روايات، اما امام را صرفاً براي اين امور خواستن، نشانه عدم درك درست از جايگاه امام در نظام هستي است و متأسفانه بايد گفت نشانه اين است كه هنوز عطش واقعي نسبت به ظهور پيدا نشده است و آمادگي بشر هنوز تحقق نيافته است.
پيامدها
1. دشمني و ستيز با امام.
2. كم اعتقادي يا بي اعتقادي به امام در اثر عدم تحقق خواسته هاي پايان ناپذير و گاه بي مصلحت.
خاستگاه
1. عدم درك جايگاه امام و امامت.
2. خود محوري و خودخواهي.
راه درمان
1. معرفت در اثر تدبّر در دين.
2. تربيت و تمرين نفس بر مقدّم ساختن خواسته امام بر خواستة خويش.
يكي از ويژگي هاي سلمان كه او را ممتاز نمود، اين بود كه خواستة امام را بر خواستة خويش مقدّم ميساخت:
عن منصور بزرج قال: قلت لابي عبدالله الصادق(ع): ما اكثر ما اسمع منك يا سيّدي ذكر سلمان الفارسي! فقال: لاتقل الفارسي و لكن قل سلمان المحمّدي، أتدري ما كثرة ذكري له؟ قلت: لا. قال: لثلاث خصال: احدها ايثاره هوي اميرالمؤمنين(ع) علي هوي نفسه و الثانية حبّه للفقراء و اختياره ايّاهم علي اهل الثروة و العدد و الثالثة حبّه للعلم و العلماء. ان سلمان كان عبداً صالحاً حنيفاً مسلما و ما كان من المشركين.[2]
منصور بزرج گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: سرورم، چه بسيار ميشنوم از شما ياد كرد سلمان فارسي را! فرمود: نگو سلمان فارسي، بلكه بگو سلمان محمّدي (ص) ميداني چرا بسيار از او ياد ميكنم؟ عرض كردم: نه. فرمود: براي سه صفت:
1. مقدّم داشتن خواستة امير مؤمنان بر خواستة خويش.
2. دوست داشتن فقرا و مقدم داشتن آن ها بر ثروتمندان.
3. دوست داشتن علم و علما.
[1] ر.ك: تحف العقول، ص 513؛ روايت مفضل بن عمر از امام صادق(ع) بدين مضمون كه: مردم درباره ما سه گروه اند: دو گروه به دنبال جاه و مقامند و براي اين كه مردمان را بدرند، محبت ما اهل بيت: را اظهار مي دارند و گروه سوم كه (اين گونه نيستند) از ما اهلبيت مي باشند و ما از آنهاييم.
[2] طوسي، امالي، مجلس 5 ، ص 133.