montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net
montazar.net

سرآغاز سخن
کاربران محترم سایت منتظر، به لطف خدا موضوع جدیدی با عنوان مراتب طهارت را برای شما عزیزان در نظر گرفتیم تا ان شاء الله ابتدائي ترين عمل و مرحله براي رسيدن به کمالات انساني باشد.
استدعاي ابتدائي مدیریت سایت از کاربران محترم آن است که این مطالب مفید را به صورت علم و عمل بپندارند و هم اینکه سعي نماييم در فکر توفيق عمل به آنها قرار بگيريم و قدمی برای خودسازی و آمادگی یاری حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء برداشته باشیم.ان شاء الله.

طهارت فقهيه:
«طهارت» حاوي يک معناي ظاهري و يک معناي باطني است. معناي ظاهري طهارت «پاکي» است. در ابتدا به توضیحی درباره طهارت ظاهري می پردازیم:
اين طهارت در سه بخش وضو، غسل، و تيمم حاصل مي شود و اين طهارتي است که در فقه مطرح است. طهارت فقهيه را در فقه براي اين مطرح فرموده اند که بدن انسان را از نجاستهاي ظاهري پاک کند که فقه شريف مربوط به بدن و اعمال قالبيه آن همانند نماز و روزه و احکام شرعي است که با انجام آن انسان در مرتبه بدن به مقام تجليه مي‌رسد و تجليه مربوط به ظاهر انسان است که مطابق قوانين شرع و احکام شرعي آن آراسته مي‌شود لذا فقه شريف بايد در متن انسان و اجتماع پياده شود تا هر دو را تجليه نمايد.

حقيقت نوراني وضو:
شاخصه مرتبه طهارت را «وضو» تشکيل مي‌دهد. در يک روايت آمده است: «وضو گرفتن نور است.» و در روايتي ديگر آمده: «اگر شخص با وضويي قبل از اينکه وضويش را باطل کند، وضوي ديگري بگيرد او نور بر نور افزوده است.»
در نکته 730 هزار و يک نکته آمده است: «از جمله چيزهايي که جلا مي‌دهد چشم را و حفاظتش مي‌کند فرو رفتن در آب صافي و گشودن چشم در داخل آن است.»در تفسير نور الثقلين حديث 127 آن اين است: «در حين وضو چشمانتان را بگشائيد تا بدين طريق چشمانتان از آتش جهنم برحذر باشد.»

تاريکي، حقِ ملاقات با روشنايي را ندارد
جناب رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: خداوند وقتي نماز را واجب کرد، ديد که بندگانش آلوده‌اند لذا دستور داد که بندگان قبل از ورود به نماز، اوّل روشن گردند و سپس وارد منطقه روشنايي «صلوة» شوند. زيرا بنده آلوده حقِ مشرف شدن به زيارت نماز را ندارد. چون نماز پاک است و حقيقت آن تماماً طهارت است کسي که وضو ندارد وجودش تاريک است و کسي که تاريک باشد حق ملاقات با نماز را که نور است نخواهد داشت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند وضو را واجب نمود زيرا که نخواست بندگانش با دنيايي که بدان آلوده اند وارد در نماز شوند زيرا بنده به دنيا آلوده است و شبانه روز در اين آلودگي به سر مي‌برد. نتيجه اينکه انسان با وضو گرفتن خود را آماده مي‌سازد براي ورود در منطقه نوراني ديگري به نام نماز.

نکته اي در فهم قصص قرآني:
هر چه را در قرآن مي‌خوانيد از قصه حضرت آدم علیه السلام که اولين قصه سوره بقره است، گرفته تا قصه هاي حضرت موسي، حضرت ابراهيم، حضرت عيسي، حضرت نوح و ديگر انبياء عظام، بدانيد که اينها فقط صرف پرداختن به يک داستان نيست بلکه رمز اين قصه ها در قرآن آن است که هر کسي بخواهد از حيوان بودن به در آيد و به مقام انسانيّت برسد بايد مسيري را طي کند که در اين مسير همانند پيغمبران دچار حوادث و موانع شود و با مشکلاتي برخورد کند. مثلاً اگر کسي از امشب بگويد: خدايا مي‌خواهم بيايم تا تمام آنچه را که فرمودي، عمل کنم از فردايش خواهد ديد که مشکلي برايش پيش آمده است همانند مشکل حضرت آدم علیه السلام، يک حادثه اي براي او اتفاق افتاده است و همانند حادثه حضرت موسي علیه السلام، يک واقعه اي براي او رخ داده است همانند واقعه حضرت عيسي علیه السلام و ... خداوند نيز در قرآنش مي‌فرمايد اگر در مسير انسانيت مشکلي شبيه مشکل حضرت آدم علیه السلام، پيدا کردي اينگونه حلّش کن و يا اگر شبيه حضرت موسي دچار مشکل شده اي راه حل آن اينگونه است. به تعبير ديگر وقايع قرآن مربوط به مورد خاص نيست که تا قرآن همانند کتاب قصّه و داستاني تلقّي گردد، بلکه قصص قرآني و نقل وقايع و حوادث مهم در امور مختلف براي شرح و بيان اطور وجودي انسان و شئون مختلف اوست. يعني قرآن از بدو تا ختم تفسير انفسي انسان است.
نتيجه اينکه ما نپنداريم قرآن يک داستاني گفته که حضرت آدمي بود، اين حضرت آدم در يک بهشتي زندگي مي‌کرد، به او گفته بودند به گندم نزديک نشو و او هم نزديک شد و از آن خورد و از بهشت بيرونش کردند، تا از آن به بعد سوالهاي فراواني پديد آيد که مثلاً: آدم ابتدا در کجا بود؟ چگونه او را ساختند؟ آن بهشت در کجا بود؟ چگونه به گندم نزديک شد؟ مگر در بهشت گندم و جو هم وجود دارد؟ و مگر آنجا ممنوعيتي هم هست؟ چرا از آنجا بيرونش کردند؟ و دهها سؤال ديگر... سِرّ تمام اين سؤالاتي که براي افراد پيش مي‌آيد اين است که خيال کرده اند قضيه حضرت آدم و مانند آن صرفاً به عنوان پرداختن به يک قصه در قرآن است و حال اينکه عرض کرديم اينگونه نيست بلکه همه قصص قرآني بيان اطوار وجودي انسان در سير تکاملي او است که سفرنامه هاي انبياء در مقام شهود حالات ما است وگرنه انسانهاي کامل همانند سفراي الهي منزه از خطا و اشتباهند و اين لطيفه را روح ديگري است که براي اهل آن با تدبّر تام معلوم است که انسان کامل را روي به جانب حق است که مظهر اسماء‌الله است و چهره‌اي به جانب خلق است که اطوار وجودي آنها را به آنها نشان مي‌دهد تا در مسير تکامل، شوق به کمال يابند.

تطبيق وقايع قرآني در سير انساني
همچنان که گفتيم بايد تمامي آيات قرآن را از بدو تا ختم آن در نفس و اطوار وجودي و شئون اطوار آن پياده نمود. به عنوان مثال يکي از آياتي که اشاره مستقيم به ذبح خُلق و خوي هاي ناشايست و کندن و نابود نمودن آنها از حريم دل دارد آيه 260 از سوره مبارکه بقره است که از جانب ابراهيم خليل چنين حکايت مي‌نمايد که «و اذ قال ابراهيم ربّ أرني کيف تحيي الموتي قال أولم تؤمن قال بلي و لکن ليطمئن قلبي قال فخذ أربعه من الطير فصرهنّ إليک ثم اجعل علي جبل منهنّ جزءاً ثم ادعهنّ يأتينک سعياً و اعلم انّ الله عزيز حکيم».
يعني: و چون ابراهيم گفت بار پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهي کرد، خداوند فرمود: باور نداري؟ گفت آري باور دارم لکن مي‌خواهم تا به مشاهده آن، دلم آرام گيرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگير و گوشت آنها به هم درآميز نزد خود، آنگاه هر قسمتي بر سر کوهي بگذار پس آن مرغان را بخوان تا بسوي تو شتابان پرواز کنند و آنگاه بدان که خداوند بر همه چيز توانا و به حقايق امور عالم داناست.
همانگونه که در ظاهر آيه شريفه آمده است جناب ابراهيم علیه السلام در اين آیه کريمه خواست تا حقيقت اسم شريف «محيي» را مسّ نموده و در مقام شهود آن برآيد لذا از حق متعال چگونگي احياء را طلب کرد که «ربّ أرني کيف تحيي الموتي» لذا به حضرتش گفته شد چهار مرغ که عبارتند از کرکس و اردک و طاووس و خروس را بگير و پاره پاره کن و گوشتهاي آنها را در هم بنما و بالاي هر کوهي قسمتي از آن را بگذار، سپس آنها را بخوان تا به سوي تو شتابان پرواز کنند.
حضرت اين چهار مرغ را تهیه کرد و آنها را در هم کوبيد و با هم مخلوط کرد و بالاي ده قلّه کوهي نهاد، سپس آنها را صدا زد و اين ذرات درآميخته از هم تفکيک شدند و هر يک از آنها ديگربار تشکيل شده و به سوي حضرتش پرواز کردند.با توجه بدين اصل که قرآن صورت کتبيّه انسان کامل است و تمامي آيات آن حکايت از احوال گوناگون سالک اِلي الله در سير صعودي دارد، عمده آن است که اهتمام وافر به دريافت تفسير انفسي آيات داشته باشيم.
به عنوان مثال در حديثي از صادق آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم مي‌خوانيم که ‌آقا فرمودند:«حيوانات صُوَر و مُثُلِ اعمالِ شما هستند.»
اين حکم حکيم صادر از لسان عصمت مبيّن بسياري از حقايق در آيات و روايات خواهد بود. في المثل بايد ديد هر يک از انواع اربعه مذبوحه که عبارت بود از کرکس و اردک و طاووس و خروس حاوي چه خصائصي است که در آيه شريفه امر به ذبح آنها شده است. به تعبير ديگر هر يک از اين حيوانات بيانگر چه خُلق و خوي زشتي هستند که حق متعال به پيغمبر خود دستور ذبح و نابودي آنها را صادر مي‌نمايد. با مطالعه و تأمّل در خصوصيات اين حيوانات دانسته مي‌شود که هر کدام از اينها حاوي صفاتي هستند که وجود آنها در انسان رذيله به حساب آمده و او را مستحقّ عقاب خواهد ساخت مثلاً صفت بارز خروس شهوتراني است که وجود آن که افراط در شهوت است، در انسان رذيله به شمار مي‌آيد و يا اينکه خصوصيّت غالب بر طاووس ميل به زر و زيور و نقش و نگار و زيبايي و تجملات دنيايي و کبر و خودخواهي است که باز هم وجود آن در انسان از خصائص ناپسند به شمار مي‌آيد. همچنين است صفاتي چون لجن خوري و مرده خواري که به ترتيب در حيواناتي چون اردک و کرکس نمودِ بيشتري دارد و هريک از آنها در انسان مانع از رسيدن او به کمالات لايق انساني مي‌شود. لذا بايد هر يک از اين صفات را در خود کشت تا بالهاي طيران به عالم قدس گشوده شود.
قضيه حضرت آدم يک قضيه شخصي هفت يا هفتاد هزار سال قبل که آن جد اعلاي ما آدم دچار آن شده است نمي‌باشد بلکه ما هم اگر بخواهيم همانند حضرت آدم به سوي آدميت حرکت کنيم، براي ما هم، چنين مشکلاتي وجود دارد. به عنوان مثال حضرت آدم آمد تا به سوي آدميت حرکت کند اما همين که همجنس دارد و بايد با همجنسش همبستر شود، اين اوّلين گرفتاري اوست چرا که جوابگوئي به قوه شهوت که از جمله آن ميل به مجامعت با جنس مخالف است تعلّق به عالم مادون به شمار آمده و تعلّق با توحّد سازگار نيست، از طرفي همين خدايي که به من و تو مي‌فرمايد: «عرش و فوق عرش من منتظر توست بيا و خود را بدان جا برسان» همين خدا به من و تو دستور داده که همسر بگيريد و فرموده: ازدواج نصف دينت را حفظ مي‌کند. اتفاقاً اوّلين مشکلي هم که در سير انساني بر هر فردي رخ مي‌دهد همين است. اين را بايد چه کار کرد؟ آيا به آن رو کند يا نکند؟ در جاي ديگر فرمودند: اگرکسي همسر داشته باشد و چهار شب با همسرش در بستري بخوابد و به همديگر پشت کنند، خلاف است. حتي فرمودند: اگر کسي همسري دارد و چهار ماه با همسرش مواقعه ننمايد، او حرام شرعي مرتکب شده و بايد توبه کند. در جاي ديگر فرمودند: بر شما واجب است خرج و مخارج همسرتان را نيز تأمين کنيد، غذا و لباسش رابدهي، به اندازه کافي او را تفريح و زيارت هم ببري و...
حال بايد با اين همسر و حوّاي در منزل چه کرد؟ با او باشيم يا نباشيم؟ خواهيد ديد به محض اينکه به دامن ازدواج افتاديد، از بهشت به درآمده‌ايد و به تعبيري به گرفتاري افتاده‌ايد. و صد البته کسي که مي‌خواهد آدم بشود بايد بداند که آدميت با گرفتاري همراه است که «لقد خلقنا الانسان في کبد»[1] يعني انسان را در سختي بزرگ مي‌کنيم. اگر کسي از لا به لاي سختيها بالا نرود اصلاً بزرگ نمي‌شود. اگر کسي بگويد من ازدواج نمي‌کنم تا هنگامي که خود را خوب بسازم، چنين فردي خطا رفته است براي اينکه تمام انبياء و ائمه حتي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين علیه السلام هم ازدواج کرده اند. ازدواج هم سيره پيغمبر است و هم سيره انبياء و ائمه. شما هيچ پيغمبر و امامي را نمي‌بينيد که ازدواج نکرده باشند.نتيجه کلام اين هم سيره بودن با پيغمبر و آل او اين شرط را مي‌طلبد که انسان تمام دستورات ايشان را عملي کند اگر چه براي جامه عمل پوشاندن آن فرامين، مشکلات و سختيهاي بسياري در مسير حرکت پديد آيد.

تطهير نمودن تن بخاطر نزديکي به شجره دنيا
در روايت فرمودند: وقتي ديديم حضرت آدم رو به دنياي آلوده کرد، براي تطهير او در هنگام نماز دستور داديم که صورت خود را بشويد. و از آنجا که با پا به طرف دنيا رفت به او امر کرديم که پايت را نيز بايد بشويي. و در ادامه چون با دست از آن درخت کسب و کار، ميوه و روزي زن و فرزند را کند و آن را بر سر گذارد و براي حوّايش آورد، به او دستور داديم که دست و سر خويش را هم شستشو کن.
ما هم که به طرف کشاورزي و کارمندي و کسب و کارمان مي‌رويم در حقيقت با صورت خود به طرف دنيا رو کرده ايم. وقتي رو به طرف دنيا و شجره اش نموديم بايد در هنگام نماز، صورت را بشوييم. زيرا که صورتِ ما دنيايي را زيارت کرده است که همواره آلوده مي‌باشد. وقتي به طرف دنيا روي آوريم قطعاً با پا به طرف آن مي‌رويم، پس در هنگام وضو، پايمان را نيز بايد مسح کنيم تا پاک شویم. در ادامه ی روايت فرموده است که: «و به دست از درخت گندم باز کرد» ما نيز هنگامي که به محل کارمان رفتيم، مطمئناً با دست کارهايمان را انجام خواهي داد پس در وضو دستهايمان را هم بايد بشوييم. «و بر سر نهاد و بر حوّا آورد» وقتي که رفتيم و زحمت کشيديم و خون جگر خورديم و صبح تا به غروب کار کرديم، مقداري را که حاصل کارمان است به عنوان احترام و عرض ادب روي سر مي‌گذاريم و تقديم همسر و منزلت مي‌کنيم پس در هنگام وضو، سر را هم بايد مسح کنيم.
نتیجه اينکه: دل به دنيا داده ايم و رو به آن کرده ايم، پا به سوي دنيا برده ايم و دست و سر را نيز به واسطه آن آلوده کرده ايم بنابراين از پا تا به سر به دنيا آلوده ايم. حال اگر مي‌خواهيم به نماز رو کنيم بايد وضو بگيريم تا اين وضو ما را تطهير کند و بعد از آن در پيشگاه خداوند حاضر شويم و يکپارچه در طهارت باشيم. حاصل آن که دنيا اشتغال است و نماز توحد و توحد با تعلق سازگار نيست پس از وحدت بسوي کثرت رجوع کنیم و از کثرت بسوي وحدت روي بنماییم تا از دنيا به نماز برسيم که اين توضیح مختصری بود از موقعيت و جايگاه وضو در نظام عالم.
برگرفته از سخنرانی های آیت الله صمدی
[1]سوره البلد/ آيه۴
شرح مراتب طهارت(قسمت اول)


در خواست عضویت جهت دریافت ایمیل
نام:
ایمیل:
montazar.net

نظر سنجی
مایلید در کدام حوزه مطالب بیستری در سایت گذاشته شود؟
معارف مهدویتغرب و مهدویت
وظایف ما در عصر غیبتهنر و فرهنگ مهدویت
montazar.net

سایت های وابسته