طهارت قواي عمليه نفس: حضرت آقا در کتاب شريف «وحدت از ديدگاه عارف و حکيم» آخرين مرتبه اي که در طهارت ظاهريه مطرح مي فرمايند طهارت در مراتب قواي عملي نفس است. زيرا نفس داراي قوه هاي فراواني همانند قوه باصره، قوه ذائقه، قوه شامّه، قوه غضبيه، قوه شهويّه و ... است که با اين قوا کارهايش را انجام مي دهد. در اين بخش کتاب چنين آمده است: «طهارت ظاهره در مراتب قواي عمليه نفس مرتبه تجليه است که نفس، قوي و اعضاي بدن را به مراقبت کامله در تحت انقياد و اطاعت احکام شرع و نواميس الهيه وارد نموده که اطاعت اوامر و اجتناب از منهيات شرعيه را به نحو اکمل نمايد تا پاکي صوري و طهارت ظاهريه در بدن نمايان شود و در نفس هم رفته رفته خوي انقياد و ملکه تسليم براي اراده حق متحقق گردد و براي حصول اين مرتبه علم فقه بر طبق طريقه حقه جعفريه کافي و به نحو اکمل عهده دار اين امر است. فقه مقدمه تهذيب اخلاق و اخلاق مقدمه توحيد است.»
نقش دستورات شرعيه در طهارت قوي: دستورات شرعيه در مسائل فقهي براي اين است که نفس را در تمامي قوايش تطهير نمايد. مثلاً يکي از اسرار دستور نماز و روزه تطهير قواي ظاهريه بدن است و همچنين براي اينکه اعضاي بدن در هنگام عبادت کردن مؤدب گردند.
اگر در نماز دقت کنيد مي بينيد که اين عمل چقدر موجب تأديب بدن است. از نحوه ايستادن گرفته تا نحوه نشستن و حرکت کردن و تسبيح گفتن و حمد و سوره خواندن ...
همچنين روزه هم براي خود آدابي دارد. روزه باعث مي گردد تا قوه شهويّه انسان کنترل شود. زيرا رسيدن دائمي غذا به نفس همان و دائم غليان يافتن قوه شهويه همان! و روزه باعث تعديل قوه شهويّه است. اگر انسان بخواهد هر غذائي را که باعث شکوفايي قواي نفسيه اش مي شود تهيه نموده و مصرف کند به سختي مي تواند جلوي نفس را در مقابل خواسته هايش بگيرد اما اگر آن غذاها به واسطه دستورالعمل شرعيه کنترل گردد نفس در آن قوا کم کم تنزل مي کند و در اين وقت ايستادگي در مقابل آن، کار مشکلي نخواهد بود.
حضرت آقا بارها مي فرمود: نفس آنچنان سرکش است که اگر تمام يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر را جلوي او سر ببرند و از او خواهش کنند که حالا ديگر رهايمان کن باز هم دست نمي کشد و انسان را رها نمي کند مگر اينکه فرموده اند: روزه نفس را مهار مي کند. لذا احکام شرعيه براي تأديب و طهارت قواي نفس به خصوص قوه شهويّه و قوه غضبيّه جعل شده اند که اگر انسان اين دو قوه را کنترل کند مي تواند به مقدار زيادي بر خود فائق آيد.
همانگونه که بعضي از احکام براي نزديک کردن رابطه انسان و آفريدگارش تشريع شده، بعضي از احکام نيز براي نزديکي انسان با افراد همنوعش آمده است؛ همانند دستوراتي که در مورد پرداخت کردن خمس و زکات و کمک به فقراء و چگونگي معامله بين دو نفر وجود دارد. بعضي از احکام شرعيه براي تنظيم روابط شخص با نظام هستي مي باشد که باعث مي گردد او خودش را با عالم هماهنگ کند و هر طوري که دلش مي خواهد عمل نکند؛ همانند احکامي که در مورد وقت نماز و روزه مي خوانيم که فرموده اند: وقت نماز مغرب و عشاء هنگام غروب آفتاب است. وقت نماز ظهر و عصر موقع زوال آفتاب است و يا اينکه فرموده اند: براي روزه داشتن از ابتداي صبح تا غروب بايد امساک از غذا کرد و يا اينکه فرموده اند هر کس به دنبال توفيق بيشتري است سحرگاهان را بيدار باشد، که مجموع اينها دلالت بر هماهنگي شخص با نظام عالم مي کند زيرا انسان جهت برقراري ارتباط بيشتري با نظام عالم و نيز براي تشخيص زوال، براي تشخيص صبح، براي تشخيص مغرب و عشاء و ديگر مسائلي که در رابطه نظام هستي است، سعي مي کند خود را با عالم آشنا کند، گاه براي دريافتن اين روابط به تفکر مي نشيند که تمام اينها در ساختن انسان تأثير بسزايي دارند. اگر ما به طور دقيق در پي انجام احکام شرعيه باشيم قواي نفس تعديل مي گردد.
در ادامه فرمودند: «طهارت ظاهره در مراتب قواي عمليه نفس، مرتبه تجليه است» تجليه جلا دادن نفس است. اصل نفس موجودي نيست که به واسطه نماز خواندن يا روزه گرفتن پديد آمده باشد بلکه نفس حقيقتي است که از جانب خداوند متعال آفريده شده و به وجود آمده است و بعد از آن نيز قرار است که به واسطه احکام شرعيه رنگ گرفته و جلا داده شود. همانند اينکه ساختماني را ميسازند و بعد از آن به ما مي گويند تزئينش کنيد و رنگش بزنيد. پس ساختن ساختمان بخشي است و تجليه و زيبا کردن آن بخشي ديگر. ما چون خود نميدانيم چگونه بايد با عالم و آفريده هاي در نظام هستي ارتباط برقرار کنيم لازم است آفريدگار نظام عالم با همان قلمي که عالم را آفريده براي ما دستور بنويسد و رابطه بين آدم و عالم و آدم و خداي عالم را تنظيم کند. تنظيم ارتباطات به منزله رنگ آميزي نفس ناطقه است (تا برسيم به اصل شريف علم و عمل که دو جوهر انسان سازند).
پس تعبير «نور» در رواياتي همچون: «الوضوء نور»، «الصلوه نور»، «الصوم نور»، «الحج نور» دلالت بر اين دارد که چراغاني کردن و آراستن منزل دل و جلا دادن ساختمان نفس ناطقه تنها به واسطه مراعات کردن احکام شرعيه متحقق است. «تکوين» اصل ايجاد موجودات را گويند و «تشريع» در خصوص انسان بوده و براي زيبا کردن آن است. لذا مي فرمايند: «مرتبه تشريع در خصوص انسان و در مرتبه تجليه اوست» احکام شرعيه باعث مي گردند که قواي نفس به اطاعت شخص در بيايند. اگر کسي روزه گرفت، قوه شهوت را مطيع خود ميکند و بر او مسلّط مي شود. بر خلاف کسي که هر روز شکمبه خود را پر ميکند و تا آنجا که مي تواند مي خورد. چنين شخصي هرگز نمي تواند قوه شهوتش را کنترل کند. زيرا عاقلانه نيست که انسان چاقوئي را به دست ديوانه اي بدهد و بعد به او بگويد: نزن که خطرناک است. همين که چاقوئي به او داده ايد، نهي را برداشته ايد زيرا او ديوانه است و مي زند و نهي شما را ادراک نمي کند. نفس نيز قبل از اينکه ساخته شود همانند يک ديوانه است که اگر انسان بدون دستورات اسلامي بخواهد چاقو را به دستش بدهد، خطرناک است. براي خلع سلاح کردن نفس ناطقه بايد قوه غضب و شهوت را از او بگيريم. بهترين راه آن روزه گرفتن و گرسنگي کشيدن است زيرا نفس اگر گرسنه باشد مطيع مي شود.
نکته قابل عرض ديگر اين که شارع مقدس احکام را براي دفع گناه فرستاده نه رفع گناه! زيرا فرق است بين دفع کردن و رفع کردن. اگر انسان قبل از عارض شدن بيماري به نزد پزشک برود و براي تداوم سلامتي خود از او دستورالعمل بگيرد يا اينکه در آستانه مريضي قرار گيرد و پزشک به او بگويد اگر مي خواهي مريضي در تو وارد نشود بايد اين کارها را انجام دهي در اينجا علاج قبل از وقوع گرفتاري را در اصطلاح عرب «دفع» مي گويند. همانند آنچه که در واکسينه کردن کودکان رخ مي دهد که به منزله قوي کردن بدن بچه و دفاع او در برابر امراض بعدي است. اما اگر انسان صبر کند تا مريضي بر او عارض شود و بعد به فکر علاج آن بيفتد در اين صورت عرب مي گويد: اوبه دنبال «رفعِ» مرض است. پس دفع، علاجِ قبل از مرض است و رفع علاجِ بعد از مرض.
شريعت مطهره به دنبال اين است که از انسان دفع امراض روحي کند و نگذارد جان او مريض شود و لذا از همان ابتداي پديد آمدن نطفه براي پدر و مادر دستورالعمل صادر مي کند که اگر مي خواهيد بچه دار شويد نبايد در فلان شب مجامعت نمائيد و يا اينکه فرموده در آن حال نبايد رو به قبله باشيد، و نيز بايد در حال سيري و يا گرسنگي شديد باشيد و دهها دستورالعمل ديگر که در اين بخش عنوان شده است. اگر هر کدام از اين دستورات مراعات نشود در آينده در روحيه فرزند تأثير منفي مي گذارد و براي او مشکلاتي پديد مي آورد.
مادر عزيز! در مدت نه ماه حمل، زِهدان تو امانتدار نظام عالم است. رحم تو عرش خدا و لوح محفوظ حق مي گردد. به تعبير حضرت آقا خداي عالم سراسر عالم را مشک زني مي کند و نطفه اي را به عنوان عصاره و زبده نظام آفرينش به دست مي آورد و آن را به مادر عزيز مي سپارد. بدين گونه جايگاه مادر در نظام هستي روشن مي شود که خداوند، عالَمِ خلق شده را خلاصه مي کند و تحويل زن مي دهد و به او مي گويد که از اين خلاصه، انسان بساز.
پس اي مادر! تو نيز بيا و در طي نه ماه حاملگي با وضو باش و ذکر خدا بگو و غيبت نکن و خود را به دروغ گفتن عادت مده، تا نهال درخت وجودي جان تو و همسرت، فاسد به بار ننشيند و فرزند سالم به دنيا آوري.
همان گونه که به عرض رسيد نوعاً دستورات شرعي جهت دفع امراض انساني است اما اگر احياناً انسان دچار خطا و اشتباهاتي شد و احکام فقهيه را مراعات نکرد، براي او راهي به نام «توبه» باز کرده اند. که توبه جهت رفع گناه است نه دفع گناه. فقه فقط عهده دار مسائل تشريع است که اگر انسان به واسطه دستورات فقهيه نتوانست جلوي نفس خود را بگيرد از آن به بعد علم کلام متکفّل او مي شود و راه توبه را برايش باز مي کند. آنجا ديگر فقه نمي تواند جوابگو باشد. فقه فقط مي گويد من دستور خود را صادر کردم اما اگر عمل نکردي از آن به بعد به عهده من نيست. همانند اينکه معلم به شاگردش مي گويد براي قبول شدن دستور من اين است که اينگونه درس بخواني و اين مقدار به کلاس بيايي که اگرمراعات نکني من عهده دار تو نخواهم بود، بلکه خود متکفّل خودت هستي. لذا فقيه هيچگاه متکفّل گناه مردم نمي شود.
نتيجه آن که اگر انسان تن به احکام شرعي دهد هم قواي نفس را مطيع نفس مي کند و هم نفس را مطيع خودش قرار مي دهد. و بر اساس انقياد قواي نفس براي نفس، طهارت در نفس ظاهر مي شود.
فقه، مقدمه تهذيب اخلاق: از آنجا که اکثر مسائل فقهي ما از زبان مطهّر امام صادق عليه السلام يا امام محمد باقر عليه السلام بيان شده است فقه ما را تعبير به «فقه جعفري» يا «فقه باقري» مي کنند. زيرا در ميان ائمه عليهم السلام فقط اين دو امام بودند که به واسطه قرار گرفتن در شرائط زماني مناسبي، توانستند احکام شرعيه بيشتري بيان کنند، و حوزه علميه تشکيل دهند و طلبه تربيت کنند و به «زراره ها» حديث بياموزند. بر همين اساس فقهِ ما را به «فقه جعفري» نام گذاري کردند چه اينکه مذهب ما به «مذهب محمدي» معروف شده است.
در ادامه آورده اند: «فقه مقدمه تهذيب اخلاق و اخلاق مقدمه توحيد است» براي راه يافتن به بارگاه توحيد و خداشناسي ابتدا بايد به دستورات فقهيه عمل کرد و بعد بايد صاحب اخلاق نيکو شد و بعد از آن وارد بحث حکمت و توحيد شد. پس در حقيقت، فقه فرع اخلاق و اخلاق فرع بر حکمت و حکمت فرع بر توحيد است و اخلاق اصل فقه و توحيد اصل حکمت و حکمت اساس اخلاق است زيرا هميشه آنچه مقدمه است فرع و آنچه ذي المقدمه است اصل مي باشد لذا راه شريعت اولين مرتبه سير انساني است.
البته لازم به توضيح است که احکام شرعيه بعد از راه يافتن انسان به مرتبه تهذيب اخلاق و خداشناسي، همچنان باقي مي ماند و تا آخرين لحظات زندگي انسان، جاري است و از او دست بردار نيست. انسان بايد دستورات فقهيه را به عنوان نردبان ترقّي و تعالي نفس و جان و براي تطهير حقائق دروني و مراتب وجودي خود دائماً رعايت کند. اين بحث را بسط وافري نياز است که «لعل الله يحدث بعد ذلک امراً».
ظهور طهارت در بدن و شکل گرفتن ملکه تسليم در نفس: وقتي انسان در ذات و نفس خود طهارت پيدا کند، همين طهارت در بدن او هم ظاهر مي شود که مي بينيد اگر شخص حقيقتاً نماز خوان و روزه گير باشد، در چهره او تأثير گذاشته و روي او را زيبا مي کند و به همين منوال نيز چهره افراد و اشخاص اجتماع مطابق با گناهانشان برمي گردد.
هميشه چهره خبر از درون مي دهد. خداوند متعال در سوره فتح (آيه 29) ميفرمايد: «سيماهم في وجوههم منّ اثر السّجود» که اگر کسي در پيشگاه حق متعال به برنامه هاي شريعت الهيه عمل کند صورت او مطابق اعمالش زيبا ميگردد و نشان مي دهد که در درون چه دارد.
حضرت علامه در ادامه مي فرمايند: «در نفس هم رفته رفته خوي انقياد وملکه تسليم براي اراده حق متحقق ميگردد» تمام هدف انسان اين است که خود را تسليم خدا کند و تا شخص قواي خود را تسليم خود نکند نمي تواند خودش را تسليم خدا کند و بايد آنقدر در عمل به احکام شرعيه تثبّت به خرج دهد تا آن اطاعت و تسليم براي او ملکه شود.
«ملکه» صفت راسخه در نفس را گويند. اگر کسي آنقدر سيگار بکشد که ديگر نتواند خود را از آن جدا کند، به چنين شخصي مي گويند: «سيگار کشيدن براي او ملکه شده» برخلاف کسي که تازه شروع به سيگار کشيدن کرده است، او به راحتي مي تواند سيگار را کنار بگذارد. صفت ملکه شده آنچنان در نفس ريشه مي کند که برداشتن و قطع کردن آن، به راحتي ممکن نيست. به تعبير خودمان مي گوئيم: «ترک عادت موجب مرض است» در امور معنوي هم همين گونه است. گاهي صفت جود و بخشش چنان در شخص رسوخ ميکند که اگر او روزي را بدون بخشش بگذراند، ناراحت است. يا اينکه شخصي آنچنان مهمان دوست است که اگر روزي در منزلش مهمان نيايد، ناراحت مي شود. نفس نيز با رعايت متداوم احکام شرعيه، قوايش را به تسليم خود در مي آورد و طهارت ظاهريه بدن را تأمين مي کند اما اگر عمل کردن به احکام شرعيه را ترک گويد قواي او نيز از تسليمش سر باز مي زنند و بار ديگر نجاست ظاهر او را فراهم ميآورند.